مزدا جانمزدا جان، تا این لحظه: 7 سال و 9 ماه و 29 روز سن داره

مزدای مانای ما

شیرین زبان کوچک

آخر شبه و خاموشی زدیم. یهو اهورا یادش میاد بوس شب بخیر نداده و میپره روی تختی که من و تو خوابیدیم و بوسم میکنه. با تمام وجود میبوسمش و جون می گیرم. بعد خم میشه که تو رو هم ببوسه و یه ماچ آبدارم نصیب لپای تو میکنه. یهویی با صدای دلنواز و رسا یه "مَنون" از ته دل میگی و ای جون همه رو برمی انگیزی. عاشقتم که این روزا هر چی میگیم تکرار میکنی. یه چند تا واژه ی خوشگلی که ازت یادم مونده آذین این یادگاری میکنم. برای فرداهات که با یادآوریش قند آب کنیم توی دلمون. اَمَ : اهورا نیانا : نیروانا سَدی : سمیرا نَتُن : نکن دیتی : دلستر بیتکیت : بیسکوییت شُغا : شکلات اَشی : روشن اَین : آهنگ وفت : رفت مَنون : ممنون کَ : کله، سر [هر وقت ...
6 اسفند 1396

دارین دارین، ...

اهورا که کوچیک بود کارتون " پلنگ صورتی" رو خیلی دوست داشت، به اسم "دورین، دورین" میشناختش و تا آهنگش پخش میشد از هر جایی بود خودشو می رسوند جلوی تلویزیون. اونم وقتی بچه تر بود، حدود یه سال و اندی پیش. یه مدت پخش نمیشد تا اینکه اخیراً دوباره در حد یه کلیپ کوچیک شبا میذاره. انگار تو هم علاقه ی شدیدی بهش پیدا کردی و از اونجایی که عشق موسیقی هم هستی و با تمام توجهت گوش میکنی، ریتم آهنگش رو کامل یاد گرفتی. اینو چند شب پیش فهمیدیم، وقتی که با وجود بدو بدو ها و ورجه وورجه های تو سعی می کردیم دور سفره ی شام متمرکز باشیم و همون موقع هم پلنگ صورتی پخش شد. با تمام شگفتی دیدم داری همراهیش می کنی و میگی " دارین، دارین، ... "...
6 اسفند 1396
1